آموزش سیستم های خانواده درونی (IFS) به کودکان :
مدل سیستم های خانواده درونی توسط ریچارد شوارتز در دهه ی 80 و 90 میلادی پایه ریزی گردید. این مدل از انسان تحت عنوان موجودی دارای شخصیت های فرعی (زیر شخصیت ها) صحبت می کند. در این مدل به زیر شخصیت ها بخش (Part) گفته می شود که عناصری واقعی در وجود ما هستند و دارای افکار و عقاید، احساسات، رفتار و خاطرات و ... هستند .
بخش ها دو دسته هستند محافظ ها (Protectors) و تبعیدی ها (Exiles). بخشهای تبعیدی و یا همان کودک آسیب دیده، احساساتی مانند درد و شرم و احساس گناه و ... را در خود حمل می کنند و به دلیل بار سنگین و گاه طاقت فرسایی که همراه خود دارند به اعماق ذهن انسان ها تبعیدی می شوند. این بخش ها در نتیجه فرزند پروی ناصحیح و محیط های ناسالم ایجاد می شوند.
بخش های محافظ در پی این هستند که مطمئن شوند بخش های تبعیدی دوباره آسیب نمی بینند و به این دلیل به این بخش ها محافظ گفته می شود که از بخش های تبعیدی محافظت می کنند.
در مدل IFS علاوه بر این بخش ها حالت دیگری نیز در انسان ها وجود دارد که به آن "خود" ( Self) می گویند. هر انسان با "خود" متولد می شود که دارای 8 ویژگی اصلی شامل کنجکاوی، دلسوزی، خلاقیت، شجاعت، شفافیت، اتصال، اعتماد به نفس و آرامش است. خود (Self) رهبر سیستم است و باعث تعادل و هماهنگی میان بخش ها در سیستم می شود.
چرا بهتر است آموزش سیستم های خانواده درونی (IFS) به افراد از کودکی آغاز شود؟
آموزش مدل سیستم های خانواده درونی به کودکان مصداق « پیشگیری بهتر از درمان است» می باشد که این باعث می شود که آموزش IFS به کودکان از اهمیت ویژه ای نسبت به آموزش به بزرگسالان برخوردار باشد.
دلیل این امر می تواند این باشد که بخش های تبعیدی و محافظ در اوایل زندگی شکل می گیرند و اگر فردی در اوایل زندگی تحت آموزش IFS قرار بگیرد می تواند با راهبری "خود" که دارای ویژگی های دلسوزی و کنجکاوی و احترام است از ورود درد و غم و احساس گناه و شرم به درون تبعیدی جلوگیری کند و متعاقباً از ایجاد بخش های محافظ افراطی پیشگیری کند. اما در سیستم درونی بزرگسالان بخش های تبعیدی و محافظ های افراطی سال هاست که این نقش را داشته و تحت فشار بوده اند؛ بنابراین در سنین بزرگسالی بیشتر باید به فکر درمان سیستم بود تا پیشگیری از ایجاد عدم تعادل در سیستم.
برای آموزش مدل سیستم های خانواده درونی (IFS) به کودکان چه مواردی را مدنظر قرار دهیم؟
- مسائل و مشکلاتی که در طی روز برای کودک پیش می آید فرصتی خوب برای آموزش به کودکان است.
- اگر بخش های کودک را به واژگان مناسب برای ابراز احساساتشان مجهز کنید کمک زیادی در تسهیل فراگیری IFS خواهد کرد.
- بخش های کودک باید احساس امنیت بکنند. اگر به آن ها اجازه ی بیان احساساتشان را بدهید محیط امنی برای آن ها فراهم ساختهاید. با قرار گرفتن در حالت "خود" پذیرای بخش های مختلف کودکان باشید، و در ضمن این کار به این پیام را به کودک منتقل کنید که اجازه ی ابراز احساساتشان را دارد اما اجازه ی کلام و رفتارهایی که باعث آزار و اذیت خود و دیگران شود را ندارد.
از چه روش هایی برای دسترسی "خود" به بخش های کودکان استفاده کنیم؟
برای استفاده از روش های مختلف خیلی مهم است که با مفهوم آمیختگی آشنا شویم. آمیختگی در IFS به این معنی است که یک بخش کنترل ذهن را به دست گرفته است و فرد از جانب بخش در حال تعامل با جهان بیرونی است. در چنین شرایطی اگر این امکان وجود داشت که از بخش بخواهیم عقب بنشیند تا "خود" دوباره ظهور کند از روش درون نگری استفاده می شود اما اگر بخش از عقب نشستن امتناع کرد و یا اصلا کودک متوجه منظور ما از این درخواست نشد از روش بیرونی سازی و دسترسی مستقیم استفاده می کنیم.
1ـ درون نگری (In sight)
با تنفس عمیق و تصویرسازی ذهنی از بدن و تمرکز بخش خود را به کودک نشان می دهد. احساس کودک را نسبت به بخش می پرسیم. حس کنجکاوی نسبت به بخش می تواند نمونه ای از ارتباط "خود" کودک با بخشش باشد.
2ـ بیرونی سازی (Externalization)
از بخش ها می خواهیم تا خود را به شکل نقاشی ترسیم کنند یا یک شی ء را برای نشان دادن خود استفاده کنند. به کار بردن این روش برای کودکان بسیار موثر خواهد بود. مخصوصاً مواقعی که بخش با کودک آمیخته (blend) شده است. اصولا روش بیرونی سازی روشی بهتر برای کار با کودکان است چون عینی و آسان است و کودکان با آن ارتباط بهتری برقرار می کنند.
3ـ دسترسی مستقیم (Direct Access)
در این روش متخصص یا والد آموزش دیده، بخشهای خود را دعوت به عقب نشینی میکند و در وضعیت "خود" قرار میگیرد و با دلسوزی و کنجکاوی با بخش های کودک ارتباط می گیرد. این روش هم هنگامی که بخش های کودک با "خود" کودک آمیخته شده بسیار موثر است.
نمونه ای از آموزش IFS به یک کودک 6 ساله با استفاده از بیرونی سازی
صبا دختری 6 ساله است که انجام تکالیف مدرسه را به تعویق میاندازد و خودش را با بازی و ساختن کاردستی سرگرم می کند. مادر صبا آموزش دیدهی IFS است و به بخش های سیستم خود آگاه است. برای نمونه بخشی دارد که حسابی از کار دخترش به تنگ آمده است و تمایل دارد که با تهدید و عصبانیت دختر را وادار به نوشتن مشق و انجام تکالیف مدرسه بکند. اما مادر از بخش هایش می خواهد که مقداری عقب نشینی کنند تا بتواند در موقعیت "خود" (Self) قرار بگیرد.
مادر می گوید: اگر بخشی که نمی خواهد مشق بنویسید، بخواهد یکی از اسباب بازی ها یا یکی از اشیاء رو برای نشون دادن خودش انتخاب بکنه کدوم شیء رو انتخاب می کنه؟ (بیرونی سازی )
صبا: قیچی
مادر می پرسد: میتونی از قیچی بپرسی چرا این کار می کنه ؟
صبا: قیچی میگه چون همیشه بهت بگن اشتباهه بده، و ضعیف بودن بده اما قیچی قویه و کار دستی های قشنگی درست می کنه و دیگر بهت نمی گن اشتباهه. (احتمالاً موقع انجام تکالیف صبا، بخشی از والدین نظارت می کند که اشتباه ها را گوشزد می کند و برای تکالیف بدون اشتباه تشویقی در نظر نمی گیرد).
وقتی بخش که نمی خواهد مشق بنویسد کودک را از نیت مثبتش با خبر ساخت، مادر از کودک می خواهد که از بخش قوی که شبیه قیچی است به خاطر نیت مثبتش تشکر کند و از او بخواهد که مقداری عقب بنشیند تا بخش ضعیف، خود را نشان بدهد.
سپس از کودک می خواهد تا بررسی کند که اگر بخش ضعیف بخواهد خود را با نقاشی یا اسباب بازی نشان بدهد چه چیزی را انتخاب خواهد کرد.
کودک دختری که مشغول انجام تکالیفش است اما ناراحت به نظر می رسد را نقاشی می کند.
بعد از اینکه بخشی که احساس ضعیف بودن می کند خودش را نشان داد، کودک توانست حس دلسوزی و عشق را به دختر کوچولوی نقاشی منتقل کند.
کودک این نقاشی را به مدت دو ماه شب ها کنار خودش می خواباند. مدتی بعد بخش محافظ نقشش را کمرنگ می کند و صبا تکالیفش را به موقع انجام می دهد.
تصویر نقاشی شده توسط صبا از کودک ناراحتش که احساس ضعف می کند
بدین ترتیب اگر از موقعیت های مختلف در طی روز برای آموزش استفاده کنیم در طول زمان کودک قادر به جدا سازی بخشهایش خواهد شد و نهایتاً با قرار گرفتن در موقعیت خود (Self) به خودراهبری دست می یابد.
نویسنده: مریم ناظمی پور